همانطور در علم فقه و عقاید (کلام) علماء تلاش میکنند و قواعد فقهی (اصول فقه) و قواعد کلامی (اصول
عقاید) را بدست میآورند، در علم نحو هم همین کار را میشود انجام داد و اصول نحو را به دست آورد.
اصول نحو نویسی مخصوص سیوطی نیست بلکه علمای قبل از او هم اصول نحو نوشته اند؛ از جمله کارهایی
که شده است:
۱ .أصول نحو ابن سراج
۲ .الخصائص ابن جني
۳ .لمع الأدلة ابن أنباري
۴ .الإغراب في جدل الإعراب ابن أنباری
هدف سیوطی در کتاب «الإقتراح في أصول النحو» جمع آوری مطالب گذشتگان نبوده است و تلاشش بر این
بوده است که بتواند قواعد اصول نحو ادبیات عرب را بیان کند.
با اینکه قبل از سیوطی هم علماء کتاب های اصول نحو نوشته اند ولی بعد از کتاب «الإقتراح» مشهور این شد
که سیوطی اصول نحو را بیان کرده است.
سیوطی در مقدمه این کتاب بیان میکند که در نوشتن آن از کتاب خصائص ابن جنی بسیار استفاده کرده است
ولی خیلی از مباحث کتاب خصائص مرتبط با بحث اصول نحو نیست و مباحث استطرادی هستند و همچنین
تبویب مناسبی ندارد.
در شرع اسلام مسلمان نمی تواند مالک خمر باشد و همچنین حکم ف روش آن حرمت است، به همین دلیل در
جایی که مهریه ذمی خمر باشد و او مسلمان شود، مالک آن نخواهد بود و باید قیمت آن را به عنوان مهریه به او
پرداخت شود. احادیثی که در این باب بیان شده اند مطلق خرید و فروش را بیان کردهاند و شاید بتوانیم آنها را
تخصیص بزنیم. در صورتی که مسلمان طلبی از ذمی داشته باشد و ذمی بدهی خود را از فروش خمر به او
پرداخت کند، حتی با علم مسلمان به اینکه این مال حاصل از فروش خمر است، می تواند آن مال را دریافت
کند. در این زمینه فرق ی نیست که ذمی به یک شخص خاص و یا به جامعه مسلمین بدهکار باشد. در جایی که
ذمی مال ک خمر مسلمان شده، او دی گر مالک آن نخواهد بود. تنها در یک صورت است که میتوان خمر را
فروخت و آن در جایی است که ذمی تازه مسلمان شده فوت کند و بدهی بر گردنش باقی بماند . خرید و فروش
وکیل برای موکلش است فلذا آن چیزی که موکل نمی تواند صاحب شود را وکیل نمی تواند خرید و فروش کند،
فلذا وکیل گرفتن کافر برای این کار هم جایز نیست.
حال آنکه در صورت نگاه طولی به احکام فارق از اینکه با احکام ثانوی، حکم بیع خمر می تواند تغییر کند به
حکم اولی هم ممکن است در شرایطی جواز بیع خمر داده شود، کما اینکه بیان شد.
جوامع انسانی عرصه تبادل کاال وخدمات بین افراد است ویکی از مسائلی که نزد علماء اسالمی حائز
اهمیت است اهلیت افراد برای انجام معامالت است همانگونه که در عبادات این مسئله مورد اهمیت
است در معامالت نیز دارای اهمیت خاصی است به دلیل اینه آثار وتبعاتی که از معامله صبی ممیز
رشید صادر میشود اهمیت خاصی دارد به خاطر همین ما سعی کرده ایم در این مقاله با بررسی
صحیح مفاهیم بلوغ،رشد،صبی وراهای احراز رشد بهتر به این مساله بپردازیم
وانچه که درنتیجه حاصل میگردد آن است که اگر صبی ممیزرشید بدون اذن و نظارت ولی، به انجام
معامله مبادرت ورزد ، باطل است وا ّما اگر کودک ممیّز رشید که دارای فهم داد و ستد است ، با اذن
ولی به ویژه در چیزهای کوچک که معامله آن بین کودکان متداول است ، ظاهرا دلیلی برعدم صحت
آن وجود ندارد.
از آنجایی كه یك فقیه براي استخراج مطالب فقهی با آیات و روایات فراوانی روبروست واین آیات و
روایات هم بعضی خاص وعام وئعضی مقید و مطلق هستند و راه شناخت هریك از اینها باهم متفاوت
است لذا بر فقیه واجب است تفاوت میان این دو را بداند وقدرت تفکیك هریك را داشته باشد تا مبادا در
استنباط احکام خطا كند علم اصول قوانین ظهور و حجت ادله را بررسی می كند تعامل ادله نیز بر
تمایز وتعریف اصطالحی آنها مبتنی است ازاین رو تعریف شناخت تصورات وتصدیقات ادله از
مسائل مهم این علم به شمار میرود تا عام ومطلق ،تفکیك مفهومی معیار وتمایز مترتب بر آن از
این جمله است عالوه بر تالش وتتبعی كه اصولیون در تعریف ،بیان اقسام ،تبیین تفاوت وتحدید الفاظ
عام ومطلق انجام داده آن به نظر میرسد هنوز ابهام معنایی درمقام تعریف وتشخیص كاربردي در
مقام استعمال آن دو وجود دارد در این مقاله با تماییز مجدد سازي خاستگاه بحث عام ومطلق معیاري
واحد در تماییز آنها پیشنهاد شده كه تا حدودي حوزه تعامل با هر كدام را روشن وبرخی ابهامات این
مسئله را برطرف مینماید
محققان اسالمى از دیرباز در شمارش رؤوس ثمانیه به تبویب نیز اشاره میکردهاند. اگر چه پیشینیان واژه
)قسمت( را به کار میبردهاند؛ اما هدفشان چیزى جز تبویب، تنظیم و چینش صحیح و منطقى علم نبود. شاید بتوان
تبویب را این گونه تعریف کرد: تنظیم و طبقهبندى مباحث یک علم و روشن کردن جایگاه آن، با توجه به مالکهاى
ترتب منطقى و تقسیم مباحث به موضوع، مبادى ومسائل براى تبویب فواید بسیارى ذکر نمودهاند که از جمله میتوان
به چند مورد اشاره کرد. 1ـ راه وصول به علم و تسلط بر آن را هموارتر میکند؛ ٢ـ تحقیق و شناخت مباحث یک علم
را در وقت کمترى میتوان انجام داد و البته صرفه جویى در وقت، با توجه به گسترش بسیار وسیع علوم، امرى ضرورى
مینماید؛ 3ـ از تکرار غیر ضرورى مباحث جلوگیرى میکند؛ 4ـ محقق علم را در دستیازىِ آسان به مباحث مورد
نیازش یارى میرساند؛ ۵ـ با تبویبى صحیح و منطقى از یک علم، جایگاه مباحث به درستى روشن میشود. اما این
نوشتار بر آن است تا گزارشى از تحول تاریخى تبویب در علم اصول تا زمان حاضر ارائه کند و نشان دهد که در طول
تاریخ علم اصول، چه تبویبهایى استحکام داشته و مالکهاى تبویب صحیح در آنها رعایت شده است و چه
تبویبهاى دیگرى از این قوت بیبهره بوده و بیشتر بر ذوق و سلیقه صاحبان آن استوار بوده است.
واژههای کلیدی:
تاریخ، علم اصول، تبویب، ادوار، تطور، ساختار
مال, قوام زندگى است واگر درست از آن استفاده شود، منشأ خیر و سعادت براى انسان مى گردد و اگر ناصحیح و
غیر مشروع به کار گرفته شود، موجب هالکت ونابودى خواهدبود. ازاین روى، استفاده هاى ناروا و تصرفات ظالمانه و
غاصبانه در اموال و از بین بردن حقوق دیگران، معامالت ضررى و غررى، رشوه، ربا و در یک کالم )اکل مال به باطل( به
معناى عام و وسیع آن، سبب هالکت و نابودى مردم و از هم گسستگى جامعه اسالمى است. جامعه اى که افراد آن، به
راحتى حقوق یکدیگر را زیرپا مى گذارند و آزمندانه در اموال دیگران تعدّى مى کنند و در پى کسب درآمد فزونتر
هستند بى هیچ پروایى در حرام وحالل آن تیشه به ییشه زندگى سالم و حیات طیّبه امت مى زنند. در حقیقت، هم
خود را به نابودى مى کشند وهم دیگران را. زیرا کشتى را سوراخ مى کنند که خود بر آن سوارند. آمدن جمله: )وال
تقتلوا انفسکم( در ذیل آیه: )ال تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل(, اشاره اى گویا به همین واقعیّت است. در منابع اسالمى،
به موازات تاکید بر اصل تحقق عدالت اجتماعى ونقش آن در حیات سالم و رسیدن انسان به کمال، بر بهره گیرى صحیح
از اموال، به عنوان وسیله اى براى رسیدن به هدف، تاٌکید شده است و حرکتهاى ناسالم اقتصادى و اجحافها و
برخوردهاى ظالمانه و دغل کارانه، مردود شمرده شده اند و به این کار )اکل مال به باطل( گفته میشود.
واژههای کلیدی:
اکل مال به باطل، تجارت باطل، معامالت غریی
در مورد فهم از متن دیدگاهها و نظریههای مختلفی وجود دارد که ما تعدادی از آنها را بررسی میکنیم
شهرت در اصطلاح اهل حدیث با اصطلاح فقها تفاوت هایی دارد. در اصطلاح اهل حدیث
شهرت ، خبری می باشد که روایت کننده آن فراوان است و به نحوی است که به حد تواتر نرسد
اما در اصطلاح فقها به فتواهایی گفته می شود که به حد اجماع نرسد و در اصطلاح فقها شامل هر
فتوایی می شود که نقل کننده و قائل به آن فراوان باشد و توجه به این نکته ضروری است که نقل
فتوا باعث شهرت آن فتوا نمی شود.